زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است... و این راز تنهایی اوست

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است... و این راز تنهایی اوست

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

۲۲ مطلب با موضوع «فرهنگ فرنگ» ثبت شده است

در ساحل شرق فرهنگهای فاخرتر و عالیتری وجود دارد که میتواند به علت قدمت مهاجران و نیز نوع اقوامی که به آنجا مهاجرت کردهاند باشد.

 تجمع بهترین و قدیمیترین دانشگاههای آمریکا در این مناطق نیز میتواند علت دیگر باشد.

مردم غرب میانه عمدتا زندگی کشاورزی دارند و در سبک زندگی تفاوتهای مهمی با جایی مثل نیویورک دارد

در یک دستهبندی کلی مردم آمریکا را از نظر نحوه زندگی روزانه به چند دسته میتوان تقسیم کرد؟

دستهبندی افراد در جامعه از این نظر و به طور کلی این سنخ دستهبندیها به سهولت امکان پذیر نیست اما میتوان از عواملی که در نحوهی زندگی روزانه مردم در آمریکا موثر است سخن گفت:

یکی از عوامل بسیار مهم و تاثیرگذار در سبک زندگی در آمریکا، مانند بیشتر جوامع دیگر، طبقه و درآمد است

عامل دیگر زندگی در محیط شهری و غیرشهری است، بین سبک زندگی شهری و غیرشهری تفاوت فراوانی وجود دارد

بر همین سیاق، میتوان کل جغرافیای آمریکا را به چهار قسمت تقسیم کرد که زندگی در این مناطق با هم تفاوتهای دارد: 

ساحل شرقی

 ساحل غربی

 مرکز آمریکا که بزرگترین بخش را شامل میشود

 و مناطق جنوبی

مردم در آمریکا به جای سریال‌های ما شب‌ها چه می‌بینند؟

 به جای قورمه سبزی و آبگوشت چه می‌خورند؟

آداب و رسومشان برای خواستگاری و عروسی چیست؟

 در مراسم ختم به جای خواندن قرآن و گوش کردن سخنرانی حاج آقا، چه می‌کنند؟ 

و...

شنیدن این مطالب البته از نگاه جامعه‌شناسی که خود مدتی تقریبا طولانی را در میان آن مردم بوده است(دکتر کاووس سید امامی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع)) و از نزدیک با واقعیات آنجا آشناست، هم شیرین و جذاب است و هم به درک درست ما از آینده‌ی خویش کمک می‌کند. راستی چه رابطه‌ای میان آینده‌ی ما و اکنون آمریکا وجود دارد؟

ژاپنی‌ها تا پیش از مرگ هرگز فکر مردن نمی‌کنند.

 برایشان مهم این است که خوب زندگی کنند. وقتی کسی می‌میرد هم خیلی راحت، بسته به سطح مالی مراسمی برایش می‌گیرند، چند ساعتی جسد را می‌گذارند تا کسانی که می‌خواهند برای ادای احترام حاضر شوند، و بعد به محل سوزاندن منتقل می‌کنند و یک شیشه کوچک از خاکسترش را به خانه می‌آورند و شرابی می‌نوشند و می‌گویند خوب زندگی کرد و مرد! و بعد هم به گفت‌وگوی معمول خود ادامه می‌دهند.

در ژاپن سن ازدواج بالای سی سال است.

 مراسم ازدواج هم عمومیت ندارد.

از خواستگاری و مراحل دیگر مثل بله برون، خطبه، عقد و عروسی که ما می‌شناسیم خبری نیست. مرد و زن در سن سی سال یا بالاتر در محل کار یا هرجای دیگر به نتیجه می‌رسند که باهم زندگی کنند، و زندگیشان را در یک خانه نهایتا سی‌متری شروع می‌کنند. ممکن است پدر و مادرشان را هم مطلع بکنند یا نکنند.

چیزی به عنوان خطبه‌ی عقد و مراسم عقد و مراسم عروسی عمومیت ندارد. شاید تنها پنج درصد از مردم، مراسمی به‌عنوان مراسم عروسی می‌گیرند که مراسم بسیار پرهزینه‌ای است و در آن عروس و داماد چند بار لباس‌های گران‌قیمت عوض می‌کنند و با غذاهای بسیار متنوع از مهمانان پذیرایی می‌کنند.

 اما این مراسم خاص پولدارترهاست

خانواده‌ی مردم ژاپن همان هم‌ پاتوقی‌هایشان هستند.کاملا رایج است که دو پسرعمو یا دخترخاله از کنار هم عبور کنند و هم‌دیگر را نشناسند.

 زن و شوهر و فرزند هم نهایتا در یک آخر هفته‌ای ممکن است با هم به ماهیگیری بروند، یا مادر با پسرش درباره‌ی وقایع مدرسه حرف‌هایی بزند،

 اما جمعی به نام خانواده گرد هم در خانه جمع نمی‌شوند.

 وعده‌های غذایی که همه از بیرون تهیه می‌شود و برنامه‌ی جمعی شام و نهار و صبحانه در خانه بی‌معنی است. در یک خانه‌ی ژاپنی اساسا پخت وپزی وجود ندارد، یک آشپزخانه‌ی بسیار کوچک برای آماده کردن چای و قهوه و بس.

خانه عملا محلی برای خوابیدن است و نه هیچ کار دیگر. برای همین وقتی فرد متاهل می‌شود و خانه‌ای بزرگ انتخاب می‌کند مجموع مساحت خانه‌اش بیش از سی‌متر نمی‌شود.

 اگر مجرد باشد که معمولا تا سن بالای سیسال چنین است، خانه بین شش متر تا حدود پانزده متر است. بسیار رایج است که مرد یا زن یک هفته یا کمتر و بیش‌تر به تنهایی به تفریح و مسافرت برود.

به هر حال می‌شود گفت یک زن و مرد با یکی دو بچه که در یک خوابگاه سی‌متری شب را می‌گذرانند نامش خانواده است.

2. حس دوستی و همکاری

در مهد کودک های ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره باخته و بعد 9 بچه و 8 صندلی و ادامه بازی تا یک بچه باقی بمونه. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.
در مهد کودک های ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که کل تیم 10 نفره روی 9 تا صندلی جا بشن و کسی بی صندلی نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلی، بعد 10 نفر روی 7 صندلی و همینطور تا آخر. 
با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هر کی باید به فکر خودش باشه. اما در سرزمین آفتاب، چشم بادامی ها با این بازی به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر و کار تیمی رو یاد میدن.

نه ما و نه بزرگانمان کارکردن با هم را نیازموخته ایم ، بلکه هر روز درس های جدیدی از تکنیک های حذف و زیر پا گذاشتن یکدیگر را می آموزیم!

 الف ) یک ژاپنی : اگر کسی می تواند کاری را انجام دهد پس من هم می توان آن کار را انجام دهم

 یک خاورمیانه ای : اگر کسی می تواند کاری را انجام دهد خوب دیگر لازم نیست من آن کار را انجام دهم

 

ب ) یک ژاپنی : اگر کسی نمی تواند کاری را انجام دهد من می توانم با تلاشم آن کار را انجام دهم

 یک خاورمیانه ای : اگر کسی نمی تواند کاری را انجام دهد خوب پس حتما من هم نمی توانم آن کار را انجام دهد

1. اتمام حجت از روز اول!

ژاپنی ها همان کلاس اول دبستان، اتمام حجت می کنند با بچه هایشان، می ترسانند، درس اول هم جغرافیا است؛ نقشه ژاپن را میگذارند جلوی بچه ها و می گویند: ببینید این ژاپن کوچولوی ماست، ببینید! ژاپن ما نفت ندارد، گاز ندارد، معدن ندارد، زمینش محدود است و جمعیتش زیاد و... لیست «نداشته ها» را به بچه ها گوشزد میکنند، خیلی خودمانی بچه هایشان را می ترسانند...

در ژاپن نظام آموزشی فهرست مشاغل مورد نیاز جامعه را از همان اول کار، به «بچه ها» گوشزد میکند، حتی حجم موضوعات درسی کتابهای درسی در ژاپن، یک سوم اروپا است، چون ژاپنیها معتقدند «عمق» بهتر از «وسعت» است!

حالا این را مقایسه کنید با کتابهای درسی و حتی رسانه های ما-از هر جناح و طیف، مخالف و موافق- که از همان اول مدام در گوش بچه ها می خوانند: «ای ایران،ای مرز پرگهر،سنگ کوهت در و گوهر است» و... در دبستان هم، اولین درس ما تاریخ است، نه برای عبرت، بلکه شرح «افتخارات گذشته»، اگر گربه جغرافیایی را هم بگذارند جلوی بچهها، باغرور میگویند:« بچه ها ببینید! ایران همه چیز دارد! ایران نفت دارد، گاز دارد، جنگل دارد، دریا دارد و...»

نتیجه اش میشود احساس «داشتن» و «غنای کامل» وایجاد تلفیقی از تنبلی اجتماعی و حتی طلبکاری که به اشتباه به آن میگوییم غرور ملی. با این وصف، کودکان و جوانان و مدیران و نسل جدید ما باید برای چه «چیزی» تلاش کنند؟ 

این میشود که بچه های ما فکر و ذکرشان، میشود دکترشدن، مهندس شدن و خلبان شدن، یعنی شغلهای رویایی و به شدت مادی – که نفع و رفاه «شخص» در آن حرف اول و آخر را میزند نه نیاز کشور- میدونی؟

آن‌چه گفتیم ممکن است از نظر سطح رفاه، تفاوت‌هایی بین افراد مختلف داشته باشد، اما از نظر زن و مرد بودن تفاوت چندانی ندارد. 

همهی روز را کار می‌کنند و شب را مشغول تفریحی از جنس قمار هستند

 زنان ممکن است کلاس رقص بروند یا در «بار» همراه دوستان خود جمع بشوند و ضمن نوشیدن شراب با هم حرف بزنند و درد دل کنند و شعر بخوانند و... البته مردها هم همین برنامه‌ها را دارند. افرادی دور هم جمع می‌شوند با خوردن شراب و سخن گفتن اوقات می‌گذرانند.

قمار حتی کودکان و نوجوانان را هم مبتلا کرده است

بعضی آن‌قدر معتاد قمارند که فرصت یک‌ساعت نهار را هم به قمارخانه می‌روند. دولت هم در گسترش این قمارخانه‌ها همکاری می‌کند. در هر محل تعداد زیادی قمارخانه به چشم میخورد.

پس از پایان کار به خانه می‌آیند و استحمامی می‌کنند

 قهوه یا چای می‌خورند و معمولا به قمارخانه‌ها می‌روند

 قمار تفریح رایج ژاپنی‌هاست که معمولا اوقات شب را با آن می‌گذرانند

 بعد از قمار هم که معمولا نتیجه‌اش باخت است، با خوردن غذایی مشابه همان غذای آماده‌ی ظهر، وعده‌ی شام به سرانجام می‌رسد

و بعد دراز کشیدن روی تخت و دیدن برنامه‌های تلویزیون که نقش لالایی را دارد و بعد هم خواب. و فردا باز ...